تفسير آيات درس د هم
سوره آل عمران: (آيه 133)- مسابقه در مسير سعادت! به دنبال آيات گذشته كه بدكاران را تهديد به مجازات آتش و نيكوكاران را تشويق به رحمت الهى مىكرد، در اين آيه كوشش و تلاش نيكوكاران را تشبيه به يك مسابقه معنوى كرده كه هدف نهايى آن آمرزش الهى و نعمتهاى جاويدان بهشت است، مىفرمايد: «براى رسيدن به آمرزش الهى بر يكديگر سبقت بگيريد» (وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
از آنجا كه رسيدن به هر مقام معنوى بدون آمرزش و شستشوى از گناه ممكن نيست، هدف اين مسابقه معنوى در درجه اول مغفرت و دومين هدف آن بهشت قرار داده شده «بهشتى كه وسعت آن، پهنه آسمانها و زمين است» (وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ).
در پايان آيه تصريح مىكند كه: «اين بهشت، با آن عظمت، براى پرهيزكاران آماده شده است» (أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 330
سوره مومنون: (آيه 61)- بعد از شرح اين صفات چهار گانه مىفرمايد: «چنين كسانى در خيرات سرعت مىكنند و از ديگران پيشى مىگيرند» و مشمول عنايات ما هستند (أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ).
آيات فوق ترسيم جالب و تنظيم كاملا منطقى براى بيان صفات اين گروه از مؤمنان پيشگام است، نخست از ترس آميخته با احترام و تعظيم- كه انگيزه ايمان به پروردگار و نفى هر گونه شرك است- شروع كرده و به ايمان به معاد و دادگاه عدل خدا كه موجب احساس مسؤوليت و انگيزه هر كار نيك است منتهى مىگردد و مجموعا چهار ويژگى و يك نتيجه را بيان مىكند- دقت كنيد.
سوره بقره: (آيه 233)- هفت دستور در باره شير دادن نوزادان! اين آيه كه در واقع ادامه بحثهاى مربوط به مسائل ازدواج و زناشويى است، به سراغ يك مسأله مهم يعنى مسأله «رضاع» (شير دادن) رفته و جزئيات آن را باز گو مىكند.
1- نخست مىگويد: «مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مىدهند» (وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ).
بنابراين، هر چند ولايت بر اطفال صغير به عهده پدر گذاشته شده است اما حق شير دادن در دو سال شير خوارگى به مادر داده شده و او است كه مىتواند در اين مدت از فرزند خود نگاهدارى كند و به اصطلاح حق حضانت در اين مدت از آن مادر است. و اين يك حق دو جانبه است كه هم براى رعايت حال فرزند است و هم رعايت عواطف مادر.
2- سپس مىافزايد: «اين براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را كامل كند» (لِمَنْ أَرادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضاعَةَ).
يعنى مدت شير دادن طفل لازم نيست، همواره دو سال باشد، دو سال براى كسى است كه مىخواهد شير دادن را كامل كند، ولى مادران حق دارند با توجه به وضع و رعايت سلامت او اين مدت را كمتر كنند.
3- هزينه زندگى مادر از نظر غذا و لباس در دوران شير دادن بر عهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شير دهد. لذا در ادامه آيه مىفرمايد:
«و بر آن كسى كه فرزند براى او متولد شده (پدر) لازم است، خوراك و پوشاك مادران را بطور شايسته بپردازد» (وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
در اينجا تعبير به «الْمَوْلُودِ لَهُ» (كسى كه فرزند براى او متولد شده) به جاى تعبير به «اب» (پدر) قابل توجه است، گويى مىخواهد عواطف پدر را در راه انجام وظيفه مزبور، بسيج كند، يعنى اگر هزينه كودك و مادرش در اين موقع بر عهده مرد گذاشته شده به خاطر اين است كه فرزند او و ميوه دل اوست، نه يك فرد بيگانه.
توصيف به «معروف» (بطور شايسته) نشان مىدهد كه پدران در مورد لباس و غذاى مادر، بايد آنچه شايسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظر برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 212
بگيرند، نه سختگيرى كنند و نه اسراف.
و براى توضيح بيشتر مىفرمايد: «هيچ كس موظف نيست بيش از مقدار توانايى خود را انجام دهد» (لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَها).
4- سپس به بيان حكم مهم ديگرى پرداخته، مىفرمايد: «نه مادر (بخاطر اختلاف با پدر) حق دارد به كودك ضرر زند، و نه پدر (بخاطر اختلاف با مادر)» (لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ).
يعنى هيچ يك از اين دو حق ندارند سرنوشت كودك را مال المصالحه اختلاف خويش قرار دهند و بر جسم و روح نوزاد، ضربه وارد كنند.
5- سپس به حكم ديگرى مربوط به بعد از مرگ پدر مىپردازد مىفرمايد:
«و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد» (وَ عَلَى الْوارِثِ مِثْلُ ذلِكَ).
يعنى: آنها بايد نيازهاى مادر را در دورانى كه به كودك شير مىدهد تأمين كنند.
6- در ادامه آيه، سخن از مسأله باز داشتن كودك از شير به ميان آمده اختيار آن را به پدر و مادر واگذاشته، هر چند در جملههاى سابق، زمانى براى شير دادن كودك تعيين شده بود ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او، و توافق با يكديگر مىتوانند كودك را در هر موقع مناسب از شير باز دارند، مىفرمايد: «اگر آن دو با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند كودك را (زودتر از دو سال يا بيست و يك ماه) از شير باز گيرند گناهى بر آنها نيست» (فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما).
7- گاه مىشود كه مادر از حق خود در مورد شير دادن و حضانت و نگاهدارى فرزند خوددارى مىكند و يا به راستى مانعى براى او پيش مىآيد، در اين صورت بايد راه چارهاى انديشيد و لذا در ادامه آيه مىفرمايد: «اگر (با عدم توانايى يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايهاى براى فرزندان خود بگيريد، گناهى بر شما نيست، هر گاه حق گذشته مادر را بطور شايسته بپردازيد» (وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلادَكُمْ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 213
بنابراين، انتخاب دايه به جاى مادر، بىمانع است مشروط بر اين كه اين امر سبب از بين رفتن حقوق مادر، نسبت به گذشته نشود.
و در پايان آيه به همگان هشدار مىدهد كه «تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خدا به آنچه انجام مىدهيد بيناست» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
مبادا كشمكش ميان مرد و زن، روح انتقامجويى را در آنها زنده كند و سرنوشت يكديگر و يا كودكان مظلوم را به خطر اندازد، همه بايد بدانند خدا دقيقا مراقب آنها است.
سوره انعام: (آيه 103)- در آيه براى اثبات حاكميت و نگاهبانى او نسبت به همه چيز و همچنين براى اثبات تفاوت او با همه موجودات مىگويد: «چشمها او را نمىبينند، اما او همه چشمها را ادراك مىكند و او بخشنده انواع نعمتها و با خبر از تمام ريزهكاريها و آگاه از همه چيز است» مصالح بندگان را مىداند و از نيازهاى آنها باخبر است و به مقتضاى لطفش با آنها رفتار مىكند (لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ).
در حقيقت كسى كه مىخواهد حافظ و مربى و پناهگاه همه چيز باشد بايد اين صفات را دارا باشد.
چشمها، خدا را نمىبيند! برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 633
دلايل عقلى گواهى مىدهد كه خداوند هرگز با چشم ديده نخواهد شد، زيرا چشم تنها اجسام يا صحيحتر بعضى از كيفيات آنها را مىبيند و چيزى كه جسم نيست و كيفيت جسم هم نمىباشد، هرگز با چشم مشاهده نخواهد شد و به تعبير ديگر، اگر چيزى با چشم ديده شود، حتما بايد داراى مكان و جهت و ماده باشد، در حالى كه او برتر از همه اينهاست، او وجودى است نامحدود و به همين دليل بالاتر از جهان ماده است، زيرا در جهان ماده همه چيز محدود است.
سوره انفطار: (آيه 10)- سپس براى از ميان بردن عوامل غرور و غفلت و تقويت ايمان به معاد مىافزايد: «و بىشك نگاهبانانى بر شما گمارده شده ...» (و ان عليكم لحافظين).
(آيه 11)- نگاهبانانى كه در نزد پروردگار «والا مقام و نويسنده» اعمال نيك و بد شما هستند (كراما كاتبين).
(آيه 12)- «كه مىدانند شما چه مىكنيد» (يعلمون ما تفعلون). حتى از اراده و تصميم باطنى شما به هنگام گناه يا كار نيك با خبرند.
منظور از «حافظين» در اينجا فرشتگانى هستند كه مأمور حفظ و نگهدارى اعمال انسانها اعم از نيك و بد هستند كه در آيه 17 سوره ق از آنها تعبير به «رقيب و عتيد» شده است: «انسان هيچ سخنى را تلفظ نمىكند مگر اين كه نزد او فرشتهاى است مراقب و آماده براى انجام مأموريت».
و در همان سوره ق آيه 16 مىفرمايد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه دو فرشته از راست و چپ كه ملازم شما هستند اعمال شما را تلقى و ثبت مىكنند».
سوره احقاف: (آيه 13)- اين آيه در حقيقت تفسيرى است براى «محسنين» (نيكو كاران) كه در آيه قبل آمده بود، مىفرمايد: «كسانى كه گفتند: پروردگار ما اللّه است، سپس استقامت كردند، نه ترسى براى آنهاست و نه اندوهگين مىشوند» (إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
بنابر اين «محسنين» كسانى هستند كه از نظر اعتقادى در خط توحيد، و از نظر عمل در خط استقامت و صبرند.
(آيه 14)- و در اين آيه مهمترين بشارت را به موحدان نيكو كار مىدهد و مىفرمايد: «آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن مىمانند» (أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها).
«اين به پاداش اعمالى است كه انجام مىدادند» (جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
سوره عصر: (آيه 1)- در ابتداى اين سوره با قسم تازهاى رو برو مىشويم، مىفرمايد:
«به عصر سوگند»! (و العصر).
واژه «عصر» در اصل به معنى «فشردن» است، و سپس به وقت عصر اطلاق شده، به خاطر اين كه برنامهها و كارهاى روزانه در آن پيچيده و فشرده مىشود.
سپس اين واژه به معنى مطلق «زمان» و دوران تاريخ بشر و يا بخشى از زمان، مانند عصر ظهور اسلام و قيام پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله، و امثال آن استعمال شده است، و لذا در تفسير اين سوگند، بعضى از مفسران آن را اشاره به سراسر زمان و تاريخ بشريت دانستهاند كه مملو از درسهاى عبرت، و حوادث تكان دهنده و بيدارگر است، و روى همين جهت آن چنان عظمتى دارد كه شايسته سوگند الهى است.
ولى بعضى ديگر روى قسمت خاصى از اين زمان مانند عصر قيام پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله يا عصر قيام حضرت مهدى (عج) كه داراى ويژگى و عظمت خاصى در تاريخ بشر بوده و هست انگشت گذارده، و سوگند را ناظر به آن مىدانند.
ولى مناسبتر همان عصر به معنى زمان و تاريخ بشر است، چرا كه بارها گفتهايم سوگندهاى قرآن همواره متناسب با مطلبى است كه سوگند به خاطر آن ياد شده، و مسلم است كه خسران انسانها در زندگى نتيجه گذشتن زمان عمر آنهاست.
و يا عصر قيام پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله به خاطر اين كه برنامه چهار مادهاى ذيل سوره در چنين عصرى نازل گرديده.
(آيه 2)- در اين آيه اشاره به چيزى مىكند كه اين سوگند مهم براى آن ياد شده است، مىفرمايد: «به يقين انسانها همه در زيانند» (ان الانسان لفى خسر).
سرمايههاى وجودى خود را چه بخواهند يا نخواهند از دست مىدهند، ساعات و ايام و ماهها و سالهاى عمر بسرعت مىگذرد، نيروهاى معنوى و مادى تحليل مىرود، و توان و قدرت كاسته مىشود. برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص: 575
يك قلب استعداد معينى براى ضربان دارد، وقتى آن استعداد و توان پايان گرفت قلب خود به خود مىايستد، بىآنكه عيب و علت و بيمارى در كار باشد، و اين در صورتى است كه بر اثر بيمارى قبلا از كار نيفتد همچنين ساير دستگاههاى وجودى انسان و سرمايه و استعدادهاى مختلف او.
به هر حال از نظر جهان بينى اسلام دنيا يك بازار تجارت است همان گونه كه در حديثى از امام هادى عليه السّلام مىخوانيم: «دنيا بازارى است كه جمعى در آن سود مىبرند و جمع ديگرى زيان.»
آيه مورد بحث مىگويد: همه در اين بازار بزرگ زيان مىكنند، مگر يك گروه كه برنامه آنها در آيه بعد بيان شده است.
(آيه 3)- آرى! تنها يك راه براى جلوگيرى از اين خسران عظيم و زيان قهرى و اجبارى وجود دارد، فقط يك راه كه در آخرين آيه اين سوره به آن اشاره شده است، مىفرمايد: «مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، و يكديگر را به حق سفارش كرده، و يكديگر را به شكيبايى و استقامت توصيه نمودهاند» (الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر).
برنامه چهار مادهاى خوشبختى!
قرآن براى نجات از آن خسران عظيم برنامه جامعى تنظيم كرده كه در آن بر چهار اصل تكيه شده است:
اصل اول در اين برنامه مسأله «ايمان» است كه زير بناى همه فعاليتهاى انسان را تشكيل مىدهد، چرا كه تلاشهاى عملى انسان از مبانى فكرى و اعتقادى او سر چشمه مىگيرد، نه همچون حيوانات كه حركاتشان به خاطر انگيزههاى غريزى است.
و به تعبير ديگر اعمال انسان تبلورى است از عقائد و افكار او، و به همين دليل تمام انبياى الهى قبل از هر چيز به اصلاح مبانى عقيدتى امتها مىپرداختند، مخصوصا با شرك كه سر چشمه انواع رذائل و بدبختيها و پراكندگيهاست به مبارزه مىپرداختند.
در اصل دوم به ميوه درخت بارور و پرثمره ايمان پرداخته از «اعمال صالح» سخن مىگويد.
آرى «صالحات» همان «اعمال شايسته» نه فقط عبادات، نه تنها انفاق فى برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص: 576
سبيل اللّه، نه فقط جهاد در راه خدا، نه تنها كسب علم و دانش، بلكه هر كار شايستهاى كه وسيله تكامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الى اللّه و پيشرفت جامعه انسانى در تمام زمينهها شود.
و از آنجا كه ايمان و اعمال صالح هرگز تداوم نمىيابد مگر اين كه حركتى در اجتماع براى دعوت به سوى حق و شناخت و معرفت آن از يكسو، و دعوت به استقامت و صبر در طريق انجام اين دعوت از سوى ديگر صورت پذيرد، به دنبال اين دو اصل، به دو اصل ديگر اشاره مىفرمايد كه در حقيقت ضامن اجراى دو اصل اساسى «ايمان» و «عمل صالح» است.
در اصل سوم به مسأله «تواصى به حق» يعنى دعوت همگانى و عمومى به سوى حق اشاره مىكند تا همگان حق را از باطل به خوبى بشناسند و هرگز آن را فراموش نكنند و در مسير زندگى از آن منحرف نگردند.
در اصل چهارم مسأله شكيبائى و «صبر» و استقامت و سفارش كردن يكديگر به آن مطرح است، چرا كه بعد از مسأله شناخت و آگاهى، هر كس در مسير عمل در هر گام با موانعى رو برو است اگر استقامت و صبر نداشته باشد هرگز نمىتواند احقاق حق كند، و عمل صالحى انجام دهد و يا ايمان خود را حفظ كند.
آرى! احقاق حق و اجراى حق، و اداى حق در جامعه جز با يك حركت و تصميم گيرى عمومى و استقامت و ايستادگى در برابر موانع ممكن نيست.
«صبر» در اينجا نيز معنى وسيع و گستردهاى دارد كه هم صبر بر اطاعت را شامل مىشود، و هم صبر در برابر انگيزههاى معصيت، و هم صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار، و از دست دادن نيروها و سرمايهها و ثمرات.
و به راستى اگر مسلمانان امروز همين اصول چهارگانه را در زندگى فردى و اجتماعى خود اجرا كنند مشكلات و نابسامانيهاى آنها حل مىشود، عقب ماندگيها جبران مىگردد، و ضعفها و شكستها به پيروزى مبدل مىشود، و شر اشرار جهان از آنها قطع مىگردد.
سوره زخرف: (آيه 67)- سپس از حالت دوستانى كه در مسير گناه و فساد، و يا زرق و برق دنيا، دست مودت به هم مىدهند پرده برداشته، مىگويد: «دوستان در آن روز دشمن يكديگرند مگر پرهيزكاران»! (الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ).
تبديل شدن اين گونه دوستيها به عداوت در آن روز طبيعى است، چرا كه هركدام از آنها ديگرى را عامل بدبختى و بيچارگى خود مىشمرد، تنها پرهيزكارانند كه پيوند دوستى آنها جاودانى است، چرا كه بر محور ارزشهاى جاودانى دور مىزند، و نتايج پر بارش در قيامت آشكارتر مىشود.
تفسيرآيات درس نهم
سوره ممتحنه: (آيه 4)- ابراهيم براى همه شما اسوه بود! از آنجا كه قرآن مجيد، در بسيارى از موارد، براى تكميل تعليمات خود از الگوهاى مهمى كه در جهان انسانيت وجود داشته شاهد مىآورد، در اينجا نيز به دنبال نهى شديدى كه از دوستى با دشمنان خدا در آيات قبل شده سخن از ابراهيم (ع) و برنامه اوج به عنوان پيشواى بزرگى كه مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به ميان مىآورد . برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص: 160
مىفرمايد: «براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت» (قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه).
منظور از تعبير «و الذين معه» (آنها كه با ابراهيم بودند) مؤمنانى است كه او را در اين راه همراهى مىكردند، هر چند قليل و اندك بودند.
سپس در توضيح اين معنى مىافزايد: «در آن هنگامى كه به قوم (مشرك) خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مىپرستيد بيزاريم»! (اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منكم و مما تعبدون من دون الله).
ما نه شما را قبول داريم، و نه آئين و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بتهاى بىارزشتان متنفريم.
و باز براى تأكيد افزودند: «ما نسبت به شما كافريم» (كفرنا بكم).
البته اين كفر همان كفر برائت و بيزارى است كه در بعضى از روايات ضمن بر شمردن اقسام پنج گانه كفر به آن اشاره شده است.
و سوّمين بار براى تأكيد بيشتر افزودند: «و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است» (و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا).
و اين وضع همچنان ادامه دارد «تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد» (حتى تؤمنوا بالله وحده).
و به اين ترتيب با نهايت قاطعيت و بدون هيچ گونه پرده پوشى اعلام جدائى و بيزارى از دشمنان خدا كردند، و تصريح نمودند كه اين جدائى تا ابد ادامه دارد، مگر اين كه آنها مسير خود را تغيير دهند و از خط كفر به خط ايمان روى آورند.
ولى از آنجا كه اين قانون كلى و عمومى در زندگى ابراهيم استثنائى داشته كه آن هم به خاطر هدايت بعضى از مشركان صورت گرفته، به دنبال آن مىفرمايد: آنها برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص: 161
هرگونه ارتباطشان را با قوم كافر قطع كردند و هيچ سخن محبتآميزى به آنها نگفتند: «جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش [- عمويش آزر] گفت: (وعده داد) كه براى تو آمرزش طلب مىكنم، و در عين حال در برابر خداوند براى تو مالك چيزى نيستم» و اختيارى ندارم (الا قول ابراهيم لابيه لاستغفرن لك و ما املك لك من الله من شىء).
ابراهيم (ع) به اين وعده خود عمل كرد ولى آزر ايمان نياورد، و هنگامى كه بر ابراهيم روشن شد كه او دشمن خداست و هرگز ايمان نمىآورد ديگر براى او استغفار نكرد و با او قطع رابطه نمود.
ابراهيم و پيروانش قويا با بت پرستان مخالف بودند و بايد اين درس را از آنها سرمشق گرفت، و داستان آزر شرائط خاصى داشته كه اگر براى ما هم پيدا شود قابل تأسى است.
و از آنجا كه مبارزه با دشمنان خدا با اين صراحت و قاطعيت مخصوصا در زمانى كه آنها از قدرت ظاهرى برخوردارند جز با توكل بر ذات خدا ممكن نيست، در پايان آيه مىافزايد: آنها گفتند: «پروردگارا! ما بر تو توكل كرديم و به سوى تو بازگشتيم همه فرجامها به سوى توست» (ربنا عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير).
نساء: (آيه 125)- در آيه قبل، سخن از تأثير ايمان و عمل بود و اين كه انتساب به هيچ مذهب و آيينى، به تنهايى اثرى ندارد، در عين حال در اين آيه براى اين كه سوء تفاهمى از بحث گذشته پيدا نشود، برترى آيين اسلام را بر تمام آيينها به اين تعبير بيان كرده است: «چه آيينى بهتر است از آيين كسى كه با تمام وجود خود، در برابر خدا تسليم شده، و دست از نيكوكارى برنمىدارد و پيرو آيين پاك خالص ابراهيم است» (وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً).
در اين آيه سه چيز مقياس بهترين آيين شمرده شده:
نخست تسليم مطلق در برابر خدا «اسلم وجهه للّه»، ديگرى نيكوكارى «و هو محسن» منظور از نيكوكارى در اينجا هر گونه نيكى با قلب و زبان و عمل است.
و ديگرى پيروى از آيين پاك ابراهيم است «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً».
در پايان آيه دليل تكيه كردن روى آيين ابراهيم را چنين بيان مىكند كه «خداوند ابراهيم را به عنوان خليل و دوست خود انتخاب كرد» (وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا).
سوره بقره: (آيه 130)- ابراهيم انسان نمونه! در آيات گذشته بعضى از خدمات ابراهيم و خواستهها و تقاضاهاى او كه جامع جنبههاى مادى و معنوى بود مورد بررسى قرار گرفت.
از مجموع اين بحثها به خوبى استفاده شد كه مكتب اين پيامبر بزرگ مىتواند به عنوان يك مكتب انسان ساز مورد استفاده همگان قرار گيرد.
بر اساس همين مطلب در اين آيه چنين مىگويد: «چه كسى جز افرادى كه خود را به سفاهت افكندهاند از آيين پاك ابراهيم روى گردان خواهد شد» (وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ).
آيا اين سفاهت نيست كه انسان، آيينى را كه هم آخرت در آن است و هم دنيا، رها كرده و به سراغ برنامههايى برود كه دشمن خرد و مخالف فطرت و تباه كننده دين و دنيا است! سپس اضافه مىكند: «ما ابراهيم را (بخاطر اين امتيازات بزرگش) برگزيديم و او در جهان ديگر از صالحان است» (وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ).
سوره فتح: (آيه 10)- در اين آيه اشاره كوتاهى به مسأله «بيعت رضوان» مىكند- كه در آيه 18 همين سوره بطور مشروحتر آمده است- مىگويد: «كسانى كه با تو بيعت مىكنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مىكنند و دست خدا بالاى دست آنهاست» (إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ).
سپس مىافزايد: «پس هر كس پيمان شكنى كند تنها به زيان خود پيمان شكسته است» (فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ).
«و آن كس كه نسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند، به زودى، پاداش عظيمى به او خواهد داد» (وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً).
در اين آيه، قرآن مجيد به همه بيعت كنندگان هشدار مىدهد كه اگر بر سر پيمان و عهد خود بمانند پاداش عظيمى خواهند داشت، اما اگر آن را بشكنند زيانش متوجه خود آنهاست، تصور نكنند به خدا ضررى مىرسانند.
سوره آل عمران: (آيه 77)
شأن نزول:
جمعى از دانشمندان يهود به هنگامى كه موقعيت برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 299
اجتماعى خود را در ميان يهود در خطر ديدند كوشش كردند كه نشانههايى كه در تورات در باره آخرين پيامبر وجود داشت و شخصا در نسخى از تورات با دست خود نگاشته بودند تحريف نمايند و حتى سوگند ياد كنند كه آن جملههاى تحريف شده از ناحيه خداست! آيه نازل شد و شديدا به آنها اخطار كرد.
تفسير:
در اين آيه به بخش ديگرى از خلافكاريهاى يهود و اهل كتاب اشاره شده مىفرمايد: «كسانى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود را (به نام مقدس او) با بهاى كمى معامله مىكنند بهرهاى در آخرت نخواهند داشت» (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ).
البته آيه به صورت كلى ذكر شده هر چند شأن نزول آن گروهى از علماى اهل كتاب است و قرآن در اين آيه، پنج مجازات براى آنها ذكر مىكند نخست اين كه آنها از مواهب بىپايان عالم ديگر بهرهاى نخواهند داشت- چنانكه در بالا ذكر شد.
ديگر اين كه «خداوند در قيامت با آنها سخن نخواهد گفت» (وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ). و نيز «نظر لطف خود را در آن روز از آنها برمىگيرد و نگاهى به آنها نمىكند» (وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
روشن است كه منظور از سخن گفتن خداوند سخن گفتن با زبان نيست زيرا خداوند از جسم و جسمانيات پاك و منزه است بلكه منظور سخن گفتن از طريق الهام قلبى و يا ايجاد امواج صوتى در فضا است همانند سخنانى كه موسى (ع) از شجره طور شنيد. و همچنين نظر كردن خداوند به آنان اشاره به توجه و عنايت خاص اوست نه نگاه با چشم جسمانى- آنچنان كه بعضى ناآگاهان پنداشتهاند.
و بالاخره مجازات چهارم و پنجم آنان اين است «خداوند آنان را (از گناه) پاك نمىكند و براى آنها عذاب دردناكى است» (وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
و از اينجا روشن مىشود كه گناه پنهان ساختن آيات الهى و شكستن عهد و پيمان او و استفاده از سوگندهاى دروغين تا چه حد سنگين است كه تهديد به اين همه مجازاتهاى روحانى و جسمانى و محروميت كامل از الطاف و عنايات الهى شده است.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 300
سوره احقاف: (آيه 35)- همچون پيامبران اولوا العزم شكيبا باش! در آخرين آيه سوره «احقاف» با توجه به آنچه در مورد معاد و كيفر كافران در آيات قبل گذشت به پيامبر خود دستور مىدهد: «پس صبر كن همان گونه كه پيامبران اولوا العزم صبر و شكيبائى كردند» (فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ).
تنها تو نيستى كه با مخالفت و عداوت اين قوم مواجه شدهاى، همه پيامبران اولوا العزم با اين مشكلات رو برو بودند و استقامت كردند.
به قدرى عمر دنيا در برابر آخرت كوتاه است كه: «هنگامى كه آنها وعدههايى كه به آنها داده مىشد مىبينند احساس مىكنند كه گويا در دنيا جز ساعتى از يك روز توقف نداشتند»! (كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ ما يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ).
بعد به عنوان هشدار به همه انسانها مىافزايد: «اين ابلاغى است» براى همه (بَلاغٌ). براى تمام كسانى كه از خط عبوديت پروردگار خارج شدند، براى كسانى كه غرق در زندگى زود گذر دنيا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغى است براى همه ساكنان اين جهان ناپايدار برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 440.
و در آخرين جمله ضمن يك استفهام پر معنى و تهديد آميز مىفرمايد: «آيا جز قوم فاسق هلاك مىشوند»؟ (فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ).
پيامبر اسلام اسطوره صبر و استقامت بود!
و سر انجام ميوه شيرين اين درخت را چشيد، آيين او نه تنها جزيره عربستان، كه شرق و غرب عالم را در برگرفت، و امروز بانگ اذان كه فرياد پيروزى او است هر صبح و شام از چهار گوشه دنيا، و در تمام پنج قاره جهان، به گوش مىرسد.
و اين است معنى «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».
سوره آل عمران: (آيه 186))
تفسير:
از مقاومت خسته نشويد- اين آيه در حقيقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانان كه گمان نكنند حوادث سخت زندگى آنها، پايان يافته و يا مثلا با كشته شدن كعب بن اشرف، شاعر بدزبان و آشوب طلب، ديگر ناراحتى و زخم زبان از دشمن نخواهند ديد، نخست مىفرمايد: «شما در جان و مالتان برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 359
مورد آزمايش قرار خواهيد گرفت» (لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ).
در جمله بعد مىگويد: «بطور مسلم در آينده از اهل كتاب (يهود و نصارى) و مشركان سخنان ناراحتكننده فراوانى خواهيد شنيد» (وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثِيراً).
سپس قرآن به وظيفهاى كه مسلمانان در برابر اين گونه حوادث سخت و دردناك دارند اشاره كرده و مىگويد: «اگر استقامت به خرج دهيد، شكيبا باشيد، و تقوى و پرهيزكارى پيشه كنيد، اين از كارهايى است كه (نتيجه آن روشن است و لذا) هر انسان عاقلى بايد تصميم انجام آن را بگيرد» (وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
تفسير آيات درس هشتم
سوره مؤمنون : (آيه 1)- صفات برجسته مؤمنان! در آغاز اين سوره به سر نوشت لذت بخش و پر افتخار- مؤمنان پيش از بيان صفات آنها- اشاره شده تا شعلههاى شوق و عشق را در دلها براى رسيدن به اين افتخار بزرگ زنده كند.
مىفرمايد: «مؤمنان رستگار شدند» (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ). و به هدف نهايى خود در تمام ابعاد رسيدند.
«فلاح و رستگارى» معنى وسيعى دارد كه هم پيروزيهاى مادى را شامل مىشود، و هم معنوى را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.
(آيه 2)- سپس به بيان اين صفات پرداخته و قبل از هر چيز انگشت روى نماز گذارده، مىگويد: «آنها كه در نمازشان خشوع دارند» (الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ).
اشاره به اين كه نماز آنها الفاظ و حركاتى بىروح و فاقد معنى نيست، بلكه به هنگام نماز آن چنان حالت توجه به پروردگار و حضور قلب در آنها پيدا مىشود كه از غير او جدا مىگردند و به او مىپيوندند.
در حديثى مىخوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مردى را ديد كه در حال نماز با ريش خود بازى مىكند، فرمود: «اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نيز خاشع مىشد».
اشاره به اين كه خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مىگذارد.
(آيه 3)- دومين صفتى را كه بعد از صفت خشوع در نماز براى مؤمنان بيان برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 241
مىكند اين است كه: «و آنها كه از لغو و بيهودگى روى گردانند» (وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).
در واقع تمام حركات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مىكند، هدفى مفيد و سازنده چرا كه «لغو» به معنى كارها، سخنان و افكار بىهدف و بدون نتيجه مفيد است.
(آيه 4)- سپس به سومين صفت مؤمنان راستين كه جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره كرده، مىگويد: «آنها كه زكات را انجام مىدهند» (وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ).
ال عمران--- (آيه 190))- روشنترين راه خداشناسى! آيات قرآن تنها براى خواندن نيست، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آيات مقدمهاى است، براى انديشيدن، لذا در آيه مورد بحث اشاره به عظمت آفرينش آسمان و زمين كرده و مىگويد: «در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانههاى روشنى براى صاحبان خرد و انديشمندان است» (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 361
وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ)
سوره احزاب: (آيه 41)- رحمت و درود خدا و فرشتگان راهگشاى مؤمنان: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از وظائف سنگين پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در مقام تبليغ رسالت بود، در اينجا براى فراهم آوردن زمينه اين تبليغ و گسترش دامنه آن در تمام محيط بخشى از وظائف مؤمنان را بيان مىكند، روى سخن را به همه آنها كرده چنين مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خدا را فراوان ياد كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً).
(آيه 42)- «و صبح شام او را تسبيح و تنزيه نماييد» (وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا).
آرى! چون عوامل غفلت در زندگى مادى بسيار فراوان و تيرهاى وسوسه شياطين از هر سو به طرف انسان پرتاب مىگردد براى مبارزه با آن راهى جز «ذكر كثير» در همه حال نيست.
«ذكر كثير» به معنى واقعى كلمه يعنى «توجه با تمام وجود به خداوند» نه تنها با زبان و لقلقه لسان.
امام صادق عليه السّلام فرمود: «هر كس بسيار ياد خدا كند خداوند او را در سايه لطف خود در بهشت برين جاى خواهد داد».
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 618
سوره احزاب: (آيه 9)- آزمايش بزرگ الهى در ميدان احزاب: اين آيه و چندين آيه بعد از آن كه مجموعا هفده آيه را تشكيل مىدهد پيرامون يكى از بزرگترين آزمونهاى الهى در مورد «مؤمنان» و «منافقان» و امتحان صدق گفتار آنها در عمل سخن مىگويد.
اين آيات از يكى از مهمترين حوادث تاريخ اسلام، يعنى جنگ احزاب، كه در سال پنجم هجرى واقع شد بحث مىكند.
جنگ «احزاب» چنانكه از نامش پيداست مبارزه همه جانبهاى از ناحيه عموم دشمنان اسلام و گروههاى مختلفى بود كه با پيشرفت اين آيين منافع نامشروعشان به خطر مىافتاد.
نخستين جرقه جنگ از ناحيه گروهى از يهود «بنى نضير» روشن شد كه به مكّه آمدند و طايفه «قريش» را به جنگ با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تشويق كردند و به آنها قول دادند تا آخرين نفس در كنارشان بايستند، سپس به سراغ قبيله «غطفان» رفتند، و آنها را نيز آماده كارزار كردند.
اين قبائل از هم پيمانان خود مانند قبيله «بنى اسد» و «بنى سليم» نيز دعوت كردند، و چون همگى خطر را احساس كرده بودند، دست به دست هم دادند تا كار اسلام را براى هميشه يكسره كنند.
مسلمانان به فرمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به شور نشستند و قبل از هر چيز با پيشنهاد سلمان فارسى، اطراف مدينه را خندقى كندند- و به همين جهت يكى از نامهاى اين جنگ، جنگ خندق است.
لحظات بسيار سخت و خطرناكى بر مسلمانان گذشت منافقين در ميان لشكر اسلام سخت به تكاپو افتاده بودند، جمعيت انبوه دشمن و كمى لشكريان اسلام در مقابل آنها- تعداد لشكر كفر را ده هزار، و لشكر اسلام را سه هزار نفر نوشتهاند- و آمادگى آنها از نظر تجهيزات جنگى آينده سخت و دردناكى را در برابر چشم مسلمانان مجسم مىساخت. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 593
ولى خدا مىخواست در اينجا آخرين ضربه بر پيكر كفر فرود آيد وصف منافقين را نيز از صفوف مسلمين مشخص سازد.
سر انجام اين غزوه به پيروزى مسلمانان تمام شد، طوفانى سخت به فرمان خدا وزيدن گرفت، خيمه و خرگاه و زندگى كفار را در هم ريخت، رعب و وحشت شديدى در قلب آنها افكند، و نيروهاى غيبى فرشتگان را به يارى مسلمانان فرستاد.
قدرت نماييهاى شگرفى همچون قدرتنمايى امير مؤمنان على عليه السّلام در برابر «عمرو بن عبد ود» بر آن افزوده شد، و مشركان بىآنكه بتوانند كارى انجام دهند پا به فرار گذاردند.
آيات هفدهگانه نازل شد و با تحليلهاى كوبنده و افشاگرانه خود به عاليترين وجه از اين حادثه مهم براى پيروزى نهايى اسلام و كوبيدن منافقان بهره گيرى كرد.
قرآن اين ماجرا را نخست در يك آيه خلاصه مىكند سپس در شانزده آيه ديگر به بيان خصوصيات آن مىپردازد.
مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نعمت بزرگ خدا را بر خود به ياد آوريد در آن هنگام كه لشكرهايى (عظيم) به سراغ شما آمدند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ).
«ولى ما باد و طوفان سختى بر آنها فرستاديم و لشكريانى كه آنها را نمىديديد» و به اين وسيله آنها را در هم شكستيم (فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها).
«و خداوند هميشه به آنچه انجام مىدهيد (و كارهايى كه هر گروه در اين ميدان بزرگ انجام دادند) بينا بوده است» (وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً).
سوره حجرات: (آيه 15)- و از آنجا كه دست يافتن بر اين امر باطنى يعنى ايمان كار آسانى نيست در اين آيه به ذكر نشانههاى آن مىپردازد، نشانههائى كه به خوبى مؤمن را از مسلم، و صادق را از كاذب، و آنها را كه عاشقانه دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را پذيرفتهاند، از آنها كه براى حفظ جان و يا رسيدن به مال دنيا اظهار ايمان مىكنند جدا مىسازد. برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 512
مىفرمايد: «مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردهاند، سپس هرگز شك و ريبى به خود راه نداده، و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردهاند» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ).
آرى! نخستين نشانه ايمان عدم ترديد و دو دلى در مسير اسلام است، نشانه دوم جهاد با اموال، و نشانه سوم كه از همه برتر است جهاد با انفس (جانها) است.
و لذا در پايان آيه مىافزايد: «چنين كسانى راستگويانند» و روح ايمان در وجودشان موج مىزند (أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ).
اين معيار را كه قرآن براى شناخت «مؤمنان راستين» از «دروغگويان متظاهر به اسلام» بيان كرده، معيارى است روشن و گويا براى هر عصر و زمان، براى جدا سازى مؤمنان واقعى از مدعيان دروغين، و براى نشان دادن ارزش ادعاى كسانى كه همه جا دم از اسلام مىزنند و خود را طلبكار پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مىدانند ولى در عمل آنها كمترين نشانهاى از ايمان و اسلام ديده نمىشود.
سوره عنكبوت: (آيه 2)- آزمايش الهى يك سنت جاويدان: بعد از ذكر حروف مقطعه به يكى از مهمترين مسائل زندگى بشر كه مسأله شدايد و فشارها و آزمونهاى الهى است اشاره كرده، مىگويد: «آيا مردم گمان كردند همين اندازه كه اظهار ايمان كنند (و شهادت به توحيد و رسالت پيامبر دهند) به حال خود واگذارده خواهند شد و آنها امتحان نمىشوند»؟! (أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ).
سوره انفال: (آيه 2)- پنج صفت ويژه مؤمنان: كه سه قسمت آن، جنبه معنوى و باطنى دارد و دو قسمت آن جنبه عملى و خارجى، سه قسمت اول عبارتند از «احساس مسؤوليت» و «تكامل ايمان» و «توكل» و دو قسمت ديگر عبارتند از «ارتباط با خدا» و «ارتباط و پيوند با خلق خدا».
نخست مىگويد: «مؤمنان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود، دلهاى آنها (به خاطر درك عظمت او و احساس مسؤوليت در پيشگاهش) ترسان مىگردد» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
سپس دومين صفت آنها را چنين بيان مىكند: آنها همواره در مسير تكامل پيش مىروند و لحظهاى آرام ندارند «و هنگامى كه آيات خدا بر آنها خوانده شود بر ايمانشان افزوده مىشود» (وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً). آنها همچنان مردگان زنده نما در جا نمىزنند و در يك حال ركود و يكنواختى مرگبار نيستند، هر روز كه نو مىشود فكر و ايمان و صفات آنها هم نو مىشود.
سومين صفت بارز آنها اين است كه: «تنها بر پروردگار خويش تكيه و توكل مىكنند» (وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ).
مفهوم توكل خودسازى و بلند نظرى و عدم وابستگى به اين و آن و ژرف نگرى است، استفاده از عالم اسباب جهان طبيعت و حيات، عين توكل بر خداست، زيرا هر تأثيرى در اين اسباب است به خواست خدا و طبق اراده اوست.
سوره رعد:: (آيه 28)- در اين آيه تفسير بسيار جالبى از «مَنْ أَنابَ» (آنها كه به سوى خدا بازگشتهاند) بيان كرده، مىفرمايد: «اينان كسانى هستند كه ايمان آوردهاند و دلهايشان به ذكر خدا مطمئن و آرام است» (الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ).
و بعد به عنوان يك قاعده كلى و اصل جاويدان و فراگير مىفرمايد: «آگاه باشيد با ياد خدا دلها آرامش مىگيرد» (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).
تفسير آيات درس هفتم
اسراء (آيه 9)- مستقيمترين راه خوشبختى! در آيات گذشته سخن از بنى اسرائيل و كتاب آسمانيشان تورات و تخلفشان از اين برنامه الهى و كيفرهايشان در اين رابطه در ميان بود. برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 621
از اين بحث به «قرآن مجيد» كتاب آسمانى مسلمين كه آخرين حلقه كتب آسمانى است منتقل شده، مىگويد: «اين قرآن مردم را به آيينى كه مستقيمترين و پابرجاترين آيينهاست هدايت مىكند» (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ).
يعنى «قرآن به طريقهاى كه مستقيمترين و صافترين و پابرجاترين طرق است دعوت مىكند».
صافتر و مستقيمتر، از نظر عقائدى كه عرضه مىكند. صافتر و مستقيمتر، از اين نظر كه ميان ظاهر و باطن، عقيده و عمل، تفكر و برنامه، همگونى ايجاد كرده و همه را به سوى «اللّه» دعوت مىكند.
صافتر و مستقيمتر، از نظر قوانين اجتماعى و اقتصادى و نظامات سياسى كه بر جامعه انسانى حكم فرما مىسازد.
و بالاخره صافتر و مستقيمتر از نظر نظام حكومتى كه برپا دارنده عدل است و درهم كوبنده ستم و ستمگران.
سپس از آنجا كه موضع گيريهاى مردم در برابر اين برنامه مستقيم الهى مختلف است، به دو نوع موضع گيرى مشخص و نتائج آن اشاره كرده، مىفرمايد:
«و اين قرآن به مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مىدهند مژده مىدهد كه براى آنان پاداش بزرگى است» (وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً).
نحل (آيه 97)- و به دنبال آن به صورت يك قانون كلى نتيجه اعمال صالح توأم با ايمان را از هر كس و به هر صورت تحقق يابد، در اين دنيا و جهان ديگر، بيان مىكند، مىگويد: «هر كس عمل صالح انجام دهد در حالى كه مؤمن باشد، خواه مرد يا زن به او حيات پاكيزه مىبخشيم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مىدادند خواهيم داد» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج2، ص: 598
و به اين ترتيب معيار، تنها «ايمان» و «اعمال صالح زاييده آن» است و ديگر هيچ قيد و شرطى نه از نظر سن و سال، نه از نظر نژاد، نه از نظر جنسيت و نه از نظر پايه و رتبه اجتماعى در كار نيست.
«حيات طيّبه» يعنى، زندگى پاكيزه از هر نظر، پاكيزه از آلودگيها، ظلمها و خيانتها، عداوتها و دشمنيها، اسارتها و ذلتها و انواع نگرانيها و هرگونه چيزى كه آب زلال زندگى را در كام انسان ناگوار مىسازد.
حجرات (آيه 14)-
شأن نزول:
بسيارى از مفسران شأن نزولى براى اين آيه و آيه بعد ذكر كردهاند كه خلاصهاش چنين است: جمعى از طايفه «بنى اسد» در يكى از سالهاى قحطى و خشكسالى وارد مدينه شدند، و به اميد گرفتن كمكى از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله شهادتين بر زبان جارى كردند، و به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گفتند: «طوائف عرب بر مركبها سوار شدند و با تو پيكار كردند، ولى ما با زن و فرزندان نزد تو آمديم، و دست به جنگ نزديم» و از اين طريق مىخواستند بر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله منت بگذارند.
اين آيه و آيه بعد نازل شد- و به آنها خاطر نشان كرد كه اسلام آنها ظاهرى است، و ايمان در اعماق قلبشان نيست.
تفسير:
فرق «اسلام» و «ايمان»: در آيه گذشته، سخن از معيار ارزش انسانها يعنى «تقوا» در ميان بود، و از آنجا كه «تقوا» ثمره شجره «ايمان» است، آن هم ايمانى كه در اعماق جان نفوذ كند، در اينجا به بيان حقيقت «ايمان» پرداخته، چنين مىگويد: «عربهاى باديه نشين گفتند: ايمان آوردهايم! به آنها بگو: شما ايمان برگزيده تفسير نمونه، ج4، ص: 511
نياوردهايد ولى بگوئيد اسلام آوردهايم، ولى هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است»! (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ).
طبق اين آيه تفاوت «اسلام» و «ايمان» در اين است كه «اسلام» شكل ظاهرى قانونى دارد، و هر كس شهادتين را بر زبان جارى كند در سلك مسلمانان وارد مىشود، و احكام اسلام بر او جارى مىگردد.
ولى ايمان يك امر واقعى و باطنى است و جايگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او.
اين همان چيزى است كه در عبارت گويائى در بحث «اسلام و ايمان» آمده است، «فضيل بن يسار» مىگويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم فرمود: «ايمان با اسلام شريك است، اما اسلام با ايمان شريك نيست (و به تعبير ديگر هر مؤمنى مسلمان است ولى هر مسلمانى مؤمن نيست) ايمان آن است كه در دل ساكن شود، اما اسلام چيزى است كه قوانين نكاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مىشود».
سپس در ادامه آيه مىافزايد: «و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد (ثواب اعمالتان را بطور كامل مىدهد) و چيزى از پاداش كارهاى شما را فرو گذار نمىكند» (وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً).
چرا كه «خداوند آمرزنده مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
جملههاى اخير در حقيقت اشاره به يك اصل مسلم قرآنى است كه شرط قبولى اعمال «ايمان» است، مىگويد: اگر شما ايمان قلبى به خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله داشته باشيد- كه نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول اوست- اعمال شما ارزش مىيابد، و خداوند حتى كوچكترين حسنات شما را مىپذيرد، و پاداش مىدهد، و حتى به بركت اين ايمان گناهان شما را مىبخشد كه او غفور و رحيم است.
تفسير آيات درس ششم
سوره حشر (آيه 22)- در آيات بعد به ذكر قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا- كه توجه به هر يك در تربيت نفوس و تهذيب قلوب تأثير عميق دارد- مىپردازد، و ضمن سه آيه پانزده صفت و به تعبير ديگر هجده صفت از اوصاف عظيم او را بر مىشمرد و هر آيه با بيان توحيد الهى و نام مقدس «اللّه» شروع مىشود كه انسان را به عالم نورانى اسماء و صفات حق رهنمون مىگردد.
مىفرمايد: «او خدائى است كه معبودى جز او نيست، داناى آشكار و نهان است و او رحمان و رحيم است» (هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة هو الرحمن الرحيم). برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص: 152
در اينجا قبل از هر چيز روى مسأله توحيد كه خميرمايه همه اوصاف جمال و جلال و ريشه اصلى معرفت الهى است تكيه مىكند، و بعد از آن روى علم و دانش او نسبت به غيب و شهود.
سپس روى رحمت عامه او كه همه خلايق را شامل مىشود «رحمن» و رحمت خاصهاش كه ويژه مؤمنان است «رحيم» تكيه شده، تا به انسان اميد بخشد. و او را در راه طولانى تكامل و سير الى اللّه كه در پيش دارد يارى دهد.
سوره حشر (آيه 23)- در اين آيه علاوه بر تأكيد روى مسأله توحيد هشت وصف ديگر ذكر كرده، مىفرمايد: «او خدائى است كه معبودى جز او نيست» (هو الله الذى لا اله الا هو).
«حاكم و مالك اصلى اوست» (الملك).
«از هر عيب منزه است» (القدوس).
«به كسى ستم نمىكند» و همه از ناحيه او در سلامتند (السلام).
سپس مىافزايد: او براى دوستانش «امنيت بخش است» (المؤمن).
او حافظ و نگاهدارنده و «مراقب (همه چيز) است» (المهيمن).
«او قدرتمندى شكست ناپذير است» (العزيز).
«كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مىكند» (الجبار).
سپس مىافزايد: «و شايسته عظمت است» و چيزى برتر و بالاتر از او نيست (المتكبر).
از آنجا كه عظمت و بزرگى تنها شايسته مقام خداست اين واژه به معنى ممدوحش تنها در باره او به كار مىرود و هر گاه در غير مورد او به كار رود به معنى مذموم است.
و در پايان آيه، بار ديگر روى مسأله توحيد كه سخن با آن آغاز شده بود تكيه كرده، مىفرمايد: «خداوند منزه است از آنچه شريك براى او قرار مىدهند» (سبحان الله عما يشركون).
برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص: 153
سوره حشر (آيه 24)- و در آخرين آيه سوره در تكميل اين صفات به شش وصف ديگر اشاره كرده، چنين مىفرمايد: «او خداوندى است خالق» (هو الله الخالق).
«آفرينندهاى بىسابقه» (البارى).
«و صورتگرى» بىنظير (المصور).
و سپس از آنجا كه اوصاف خداوند منحصر به اين اوصاف نيست، بلكه اوصافش همچون ذاتش بىپايان است، مىافزايد: «براى او نامهاى نيك است» (له الاسماء الحسنى).
و به همين دليل از هرگونه عيب و نقص، منزه و مبراست، «و آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مىگويند» و او را از هر عيب و نقصى پاك مىشمرند (يسبح له ما فى السماوات و الارض).
و سر انجام براى تأكيد بيشتر، روى موضوع نظام آفرينش به دو وصف ديگر از اوصافش كه يكى از آنها قبلا آمد، اشاره كرده، مىفرمايد: «و او عزيز و حكيم است» (و هو العزيز الحكيم).
اولى نشانه كمال قدرت او بر همه چيز، و غلبه بر هر مانع است، و دومى اشاره به علم و آگاهى از نظام آفرينش و تنظيم برنامه دقيق در امر خلقت و تدبير است.
و به اين ترتيب در مجموع اين آيات سه گانه علاوه بر مسأله توحيد- كه دو بار تكرار شده- هفده وصف از اوصاف خدا آمده است بدين ترتيب:
عالم الغيب و الشهاده- رحمان- رحيم- ملك- قدّوس- سلام- مؤمن- مهيمن- عزيز- جبّار- متكبّر- خالق- بارئ- مصوّر- حكيم- داراى اسماء الحسنى- كسى كه همه موجودات عالم تسبيح او مىگويند.
و به اين ترتيب، اين آيات دست پويندگان راه معرفت اللّه را گرفته منزل به منزل پيش مىبرد، از ذات پاك او شروع مىكند، و بعد به عالم خلقت مىآورد، و باز در اين سير الى اللّه از مخلوق نيز به سوى خالق مىبرد، قلب را مظهر اسماء و صفات الهى و مركز انوار ربانى مىكند و در لابلاى اين معارف و انوار، او را مىسازد برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص: 154
و تربيت مىنمايد شكوفههاى تقوا را بر شاخسار وجودش ظاهر ساخته و لايق قرب جوارش مىكند.
آيات آخر اين سوره آياتى است فوق العاده با عظمت و الهام بخش در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «هر كس آخر سوره حشر را بخواند، گناهان گذشته و آينده او بخشوده مىشود»!
سوره انعام (آيه 100)- خالق همه اشياء اوست! در اين آيه و آيات بعد به گوشهاى از عقايد نادرست و خرافات مشركان و صاحبان مذاهب باطله و جواب منطقى آنها اشاره شده است.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 631
نخست مىگويد: «آنها شريكهايى براى خداوند از جن قائل شدند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ).
سپس به اين پندار خرافى پاسخ گفته و مىگويد: «با اين كه خداوند آنها را (يعنى جن را) آفريده است» (وَ خَلَقَهُمْ).
يعنى، چگونه ممكن است مخلوق كسى شريك او بوده باشد، زيرا شركت نشانه سنخيت و هم افق بودن است در حالى كه مخلوق هرگز در افق خالق نخواهد بود.
خرافه ديگر اين كه «آنها براى خدا پسران و دخترانى از روى نادانى قائل شدند» (وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
و در حقيقت بهترين دليل باطل بودن اين گونه عقايد خرافى همان است كه از جمله «بغير علم» استفاده مىشود، يعنى هيچ گونه دليل و نشانهاى براى اين موهومات در دست نداشتند.
اما اين كه چه طوائفى براى خدا پسرانى قائل بودند، قرآن نام دو طايفه را در آيات ديگر برده است يكى مسيحيان كه عقيده داشتند عيسى پسر خداست و ديگر يهود كه عزيز را فرزند او مىدانستند. ولى از آيه 30 سوره توبه، استفاده مىشود كه اعتقاد به وجود فرزند پسر براى خدا منحصر به مسيحيان و يهود نبوده، بلكه در ميان مذاهب خرافى پيشين نيز وجود داشته است.
اما در مورد اعتقاد به وجود دختران براى خدا، خود قرآن در سوره زخرف، آيه 19 مىفرمايد: «آنها (مشركان) فرشتگان را كه بندگان خدا هستند، دختران قرار دادند».
ولى در پايان اين آيه قلم سرخ بر تمام اين مطالب خرافى و پندارهاى موهوم و بىاساس كشيده و با جمله رسا و بيدار كنندهاى همه اين اباطيل را نفى مىكند و مىگويد: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از اين اوصافى كه براى او مىگويند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَصِفُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 632